ای نگار روحانی خیز و پرده بالا زن در سرادق لاهوت کوس لا والاّ زن
در ترانه مـعنی دم ز سـرّ مولا زن وانکه از غــدیر خــم باده تولاّ زن
تا ز خود شوی بیرون زین شراب روحانی
در خم غدیر امروز بادهای به جوش آمد کز صفــای او روشـن جــان باده نــوش آمــد
وان مــبشّر رحــمت باز در خروش آمد کان صنم که از عشاق برده عقل و هوش آمد
با هیولی توحید در لباس انسانی
عقل و وهم کی سنجد اوج کبریایش را جان و دل چه سان گویند مدحت و ثنایش ر
گــر رضای حق جویی رو بجو رضایش را هــرکــه در دل افـــزود رأیـــت ولایــش ر
همچو خواجه بتواند دم زد از مسلمانی
ز ریای کبر بگذر جلوات کبریا بین به مقام سعی دل را همه روضة الصفا بین
به خم غـدیر امروز تجلّی خدا بین به مُلا لقای حق را به لقای مرتضی بـین
که خدای جلوهگر شد به لباس مرتضایی
اگرش خدای خوانم به یقین رضا نبـــاشـد وگرش جدای دانم به خــدا روا نــباشد
اگــر او خدا نباشـــد ز خــدا جدا نباشد بود این عقیده من که گر او خدا نباشد
به خدا قسم که داده است خدا به او خدایی
عــلی ای کــه ذات پاکــت زده کوس بیمثالی ملکوت را تو مالک، جبروت را تو والی
به تو زیبد و بس اینهم که خدات خوانده عالی سر هر کسی نیرزد به کــلاه ذوالجــلالی
تن هر کسی نزیبد به ردای کبریایی
گفت پیـغمبر به یــارای سخــن پیک رب العالمین آمد به من
گفت حیدر را خدا این تحـفه داد بر همه خلق جهان فضلش نهاد
گشت داخــل از یقین زوج بتول در ولایــت با خداونــد و رسول
رستــگاری جو تا در حشـــر گردی رستگار رستگاری چیست؟ در دل مهر حیدر داشتن
همچو احمد پای تا سر گوش باید شد تو را تا تــوانــی امــتثال حکــم داور داشتــن
ذات حیــدر افســر لــولاک را زیبد گــهر تاج را نتـــوان شبــه بر جای گوهر داشتن
مقتدای اهل عالم چون گذشت از مصطفی ابــن عــمّ مــصطفــی را دان علـیّ مرتضی
بـــهر اثبات امامــت گــر بُود قاضی عدل علم وجود و عفت و مردیش بس باشد گواه
وارث شاهی که از تشریف خاص مصطفی کسوت من کنت مولاه به قد اوست راست
گرفت عهد ز اشیا در دو روز ربّ قدیر یکی به روز الست و یکی به روز غدیر
گرفت عهد ز ذرّات بر خدایی خویش نخست روز و دویم روز برخلافت میر
....
بگفتار هر که منش مقتدا و مولایم علی است او را مولا، علی است بر او میر
چنان که هارون از بهر موسی عمران علــی مراست وصیّ و علی مراست وزیر
أیــا مخالف اســلام و راه دیــن هــدی کشیـــده گــردن از بیــعت اولـوالارحام
همی ندانی ای کوردل به عمری خویش که احمد قرشی را وصی که بود و کدام؟
نگــر که پای بر کتف مصطفی که نهاد بتان ز کعبه که افکند و پاک کرد مقام
مر نبــی را وصــی و هم دامــاد جان پیغمبر از جمالش شـاد
نایب مــصطفی بــه روز غدیــر کرده در شرع، مر او را به امیر
خوانده در دل و ملک، مختارش هم در علم و هم علمـدارش
تن گور توست، خشم مگیر از حدیث من زیرا که خشم گیر نباشـد سخن پذیـر
بــهتر رهــی بگــیر که دو راه پیش تست سوی بینه راه طلب کـن یکی خفیــر
بنگر که خلق را بـه که داد و چگونه گفت روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیــر
دست علی گرفـت و بـدو داد جای خویش گر دست او گرفت، از دست او مگیر
پیشوایی بعد احمد غیر حیدر هست، نیست غیر حیدر جانشینــی به پیــمبر هســت، نیــست
نیــست کاری خارج از کار خدا در هر دو کون دست حق در هر دو عالم غیر حیـدر هست، نیست
در غدیــر خم که شد منصوص از امــر خــدا دیگری غیر از علـــی مــولا و سـرور هست، نیست
ای ز شطرنج حقیقت گـــشتــه مات کیش خود را کــن رها بنــگر حیــات
از عـــلی و آل او جـــو درد عــشــق جفت شش آورده حق، در فرد عـشق
آب و رنگ باغ، آب و گل، علی است صورت آییــنه کــامل عـلی اســـت
حرف آخر عشق، انتخاب سرخ، مولای سبز پوشی بود
آنگاه غدیر، به خداوند علم و شمشیر اعتراف کرد
و رستنگاه تلاقی، نبوت و امامت
به التیام زخم غربت عشق، هبوط کرده بود
و... او قرینه محمد9 بود
آن کس که چشمههای فضیلت در اوعیان
آن کس که نهرهای سخاوت از او روان
آن کس که در زمین
در دورهی زمان
شایستهتر ز او نبود مرد در جهان
...
اینک غدیر، خاطره آن شکوه ر
اینک غدیر، یاد چنان روز نیک ر
در یادها و خاطرهها زنده میکند
اینک غدیر، زندگی آن امام ر
مانند درسهای گرانقدر و پر ثمر
تکرار میکند
اینک غدیر خم،
با ما چو استاد،
در راه و رسم و شیوه آموزشی صحیح
رفتار میکند...
salam khobi? Ap kardam bodo biya.agar nazar bezari mamnon misham.
ای دوست گلی به یادگاری بفرست ، گر گل نبود خوشه خاری بفرست، هر چند ندارم خبر از احوالت ، این نامه که میرسد جوابی بفرست.
Ap kardam biya.nazar bezar khoshhalam kon.agar momkene har dafe ke miyae to webam ro banerha click kon.
سلام سری هم به ما بزن
وبلاگت خوبه بد نیست اما ...
پسرکی از دیار مریانج یخ چیز دیگست
سلام....
در زمین عشقی نیست که زمینت نزند،آسمان را دریاب ....
سلام
لینک شدید
فالگوش به دلیل تحمل ناپذیری استاندار همدان فیلتر شد
پس از آن که فالگوش به تحلیل مدیریت استان پرداخت ، اطلاع رسانی شفاف کرد و از وقایع پشت پرده استان سخن گفت تحمل مسوولانی که دم از انتقادپذیری داشتند به سر آمد و بالاخره فالگوش را فیلتر کردند.
فالگوش با هیچ مسوول دولتی مخالف نبود بلکه تنها به نقد عملکرد آنان پرداخت و البته اگر این روند ادامه می یافت بسیاری دیگر از نیشتر فالگوش بی نصیب نمی ماندند.
فالگوش به قصد اصلاح وارد کار زار شد و خواب خوش عده ای که با فریب و دروغ خود را جلوی مردم به گونه ای دیگر نشان می داد پاره کرد
فالگوش راه نوینی را برای بیان انتقادات باز کرد ، باشد که دوستداران آن از این روش الگو بگیرند
در مدرسه زندگی در کلاس دنیا ، سر زنگ املا ، یادمان باشد برای محبت
تشدید بگذاریم تا نیم نمره از محبت ها کم نشود . . .